مبانی و اصول تربیت جنسی(5)
ج.نیاز انسان به همدم
کلمه ی انسان، از واژه ی انس گرفته شده و نشانه ی نیاز انسان، به یک انیس و یار موافق است. مؤید این مفهوم، دو حدیث زیر است: حدیث اول، در موضوع آشنایی حضرت آدم و حوا گفته شده است:أن الله(عزو جل) خلق آدم من طین ثم ابتدع له حواء... فقال آدم: یا رب ما هذا الخلق الحسن فقد انسنی قربه و النظر إلیه؟ فقال الله: یا آدم هذه أمتی حواء. أفتحب أن تکون معک تؤنسک و تحدثک، تکون تبعاً لأمرک؟ فقال:نعم یا رب و لک بذالک علی الحمد و الشکر ما بقیت... .(1)
پس از این که خداوند، آدم را از گل آفرید، حوا را برای او خلق کرد... پس آدم گفت: پروردگارا! این مخلوق نیکو کیست که نگاه کردن و نزدیک بودن به او، مرا مأنوس می کند؟ خداوند فرمود: «ای آدم! این بنده من حواست. آیا دوست داری نزد تو باشد و أنیس و هم صحبت تو گردد؟». پس گفت: آری ای پروردگار! و به خاطر این نعمت، تا زنده هستم، شکرگزار تو خواهم بود.
حدیث بعدی، در مورد وجه تسمیه ی زنان به نساء آمده است. امام صادق (ع) می فرماید:
سمی النساء، نساءً، لأنه لم یکن لآدم انس غیر حواء.(2)
به این جهت، زنان، نساء نامیده شدند که برای حضرت آدم، مونسی غیر از حواء نبود.
از این دو حدیث چنین نتیجه می گیریم که خداوند متعال، زن و مرد را طوری آفرید که مونس یکدیگر باشند و مرد در کنار زن، و زن در کنار مرد، احساس انس کنند و از وحشت تنهایی، رهایی یابند؛ تنهایی ای که جز با کنار هم بودن زن و مرد، از بین نمی رود. جالب این که علی رغم این که هدف طبیعی غریزه ی جنسی، «تداوم نسل» است، اما در این دو حدیث، این گونه تبیین می شود که علاقه زن به مرد به یکدیگر،
صرفاًً به دلیل تأمین غریزه ی جنسی نیست؛ بلکه برای داشتن یک همدم است که در کنار او، احساس آرامش و انس کند.
بنابراین، در کشش زن و مرد به یکدیگر، علاوه بر غریزه ی جنسی، عوامل دیگری نیز وجود دارند؛ زیرا هنگامی که حضرت آدم، بیان کرد که از دیدن حوا و بودن در کنار او احساس انس می کند، هنوز تمایل جنسی، در نهاد آنها قرار نگرفته بود و این طور که از آیات قرآن استفاده می شود، پس از خروج از بهشت، آدم و حوا به این غریزه پی بردند تا بتوانند تولید مثل کنند و نسل انسان، تداوم پیدا کند؛ اما به این دلیل مجذوب هم شدند که نوعی علاقه خاص به هم داشتند و این علاقه و انس، عامل تداوم ارتباط یک زن و مرد است، نه جذابیت جنسی، اریک فروم نیز در تبیین عشق می نویسد:
عمیق ترین نیاز بشر، غلبه ی او بر جدایی و رهایی از زندان تنهایی است. شکست مطلق در رسیدن به این غایت، کار آدمی را به دیوانگی می کشاند.(3)
وی پس از بیان راه های مختلفی که انسان برای غلبه بر رهایی از تنهایی می پیماید (از جمله عیاشی و بی بند و باری)، در آخر، نتیجه می گیرد که عشق زن و مرد به یکدیگر، عامل غلبه بر تنهایی و رسیدن به آرزوی وصل است.(4) وی عقیده دارد که
بالاتر از نیاز دنیوی و وجودی آدمیان به وصل، یک نیاز مشخص و زیستن وجود دارد که همان آرزوی وصل و پیوند بین دو قطب مذکر و مؤنث است.
این نظریه-که با استعداد از آن، زن و مرد را در دو قطب مخالف قرار می دهد-، در افسانه های ابتدایی، به صورتی جالب بیان شده است. این افسانه ها می گویند: زن و مرد، ابتدا یکی بودند، بعد به دو نیم شدند. و از آن پس، هر مرد به دنبال نیمه گمشده خود-که زن است-، می گردد تا دوباره با او در آمیزد و یکی شود (همین نظریه پیوند است). معنای این افسانه، به اندازه کافی روشن است. قرار دادن زن و مرد در دو قطب جنسی مختلف، انسان را به جستجوی پیوندی مشخص (یعنی وصل به جنس مقابل) سوق می دهد.(5)
اریک فروم، در مبحث عشق جنسی، به بیان این مطلب می پردازد که اساس تمایل زن و مرد و عشق آنها به یکدیگر، فقط مسئله غریزه ی جنسی نیست و پیوندی که بر این اساس شکل می گیرد، زود از هم می گسلد:
جاذبه جنسی برای مدت کوتاهی، پنداری از وصل خلق می کند؛ ولی این پیوند، اگر با عشق همراه نباشد، دو بیگانه را به اندازه ی قبل از آشنایی، جدا نگه می دارد. گاهی در آنها ایجاد شرم می کند و گاه حتی باعث می شود که آن دو نفر، از هم متنفر شوند؛ زیرا وقتی که پندارشان زائل می شود هر دو، بیگانگی خود را به مراتب، آشکارتر از قبل احساس می کنند.(6)
همان طور که از دو روایت پیش گفته به دست آمد، نیاز انسان به انس و انیس و کشش زن و مرد نسبت به یکدیگر، در طبیعت انسانی است و این، در کنار کشش جنسی این دو به یکدیگر است. شاید فرموده ی امام صادق (ع)که فرمود: «علاقه به زن، از اخلاق انبیاست».(7) «انسان ها در دنیا و آخرت، از بیشترین چیزی که لذت برده اند،
لذت زن ها بوده است»،(8) همین کشش (یا اعم از آن؛ کشش جنسی) باشد، بویژه این که معنای لذت، بسیار وسیع است و لذت های معنوی را نیز در بر می گیرد. با این وصف، بهتر می توانیم سخن پروردگار را درک کنیم که فرمود:
و من ءایاته ی أن خلق لکم من انفسکم ازوجاً لتسکنوا إلیها و جعل بینک مودةً و رحمةً.(9)
این به همان معناست که زن و مرد، نیمه ی گم شده یکدیگرند که وقتی یکدیگر را می یابند، احساس آرامش و سکون می کنند و به هم علاقه و مهر پیدا می کنند؛ زیرا خداوند، آنها را طوری آفریده که به یکدیگر مهر و علاقه داشته باشند.
بنابراین، ارتباط زن و مرد فقط یک ارتباط مربوط به امور جنسی نیست؛ بلکه ارتباطی عمیق است که یکی از پایه های آن، نیاز انسان به یک همدم و فرار از تنهایی است و زن و مرد، به علت همین نیاز روحی است که به یکدیگر، کشش پیدا می کنند.
اصول مرتبط با مبنای سوم
با توجه به این مبنای طبیعی در وجود انسان (نیاز انسان به همدم)، باید در جریان تربیت جنسی، به قواعد و اصول زیر توجه شود:1.پرورش نگرش انسی به جنس مخالف
از جمله اصول تربیتی ای که باعث رشد و شکوفایی تمایل آدمی در قلمرو نیاز به انس و همدم می شود، رشد نگرشی انسی به جنس مخالف در هر زن و مرد است؛ یعنی آنها باید بدانند که برای انس با یکدیگر پدید آمده اند و در ارتباط با هم به آرامش می رسند. و از این رو، لازم است که در خودشان نگرش مثبت و مطلوب را نسبت به همدیگر، تقویت نمایند. امروزه نگرش تک بعدی بین بسیاری از مردان و زنان، نسبت به جنس مخالف وجود دارد و آن، این است که صرفاًً جنس مخالف،وسیله ای برای خاموش کردن التهاب جنسی است. این نگرش، باعث شده که از طرفی، فساد و فحشا و بی بند و باری در دنیا رایج شود، به اندازه ای که پا را از حیوانیت هم فراتر گذاشته اند و به مرحله «بل هم أضل»(10) رسیده اند و از طرف دیگر، ازدواج ها، بر پایه ای سست بنا شود که نتیجه آن، فرو ریختن بنیان خانواده و یا ساختن و سوختن زن و مرد است.
مسلماً اگر نگرش دختر و پسر نوجوان ما نسبت به جنس مخالف، نگرش نیاز به همدم و به دلیل محبت و علاقه ای که خداوند در نهاد زن و مرد نسبت به هم قرار داده بود، این همه فساد و بی بند و باری جنسی وجود داشت! حدیث های یاد شده، بر لزوم داشتن نگرش صحیح و واقع بینانه و پرهیز از نگرش تک بعدی به جنس مخالف دلالت دارند.
2.توجه به تجانس روحی در همسریابی
از جمله اصول تربیتی جنسی-که از مبنای نیاز به انس و انیس، قابل کشف است-، این است که در همسریابی، هر یک از زن و مرد باید به جنس مخالفی توجه نماید که از نظر روانی، شخصیتی، فرهنگی، اخلاقی و شئونات اجتماعی، متجانس با وی باشد؛ زیرا به صورت طبیعی، با چنین فردی، بهتر می تواند انس بگیرد.امام علی (ع) می فرماید:
کل امری یمیل إلی مثله.(11)
هر فردی به همانند خود، متمایل می شود.
در حدیث دیگری نیز فرمود:
کل شی ء یمیل إلی جنسه.(12)
هر چیزی که به جنس مشابه خود متمایل می شود.
همچنین می فرماید:
النفوس أشکال فما تشاکل منها اتفق، و الناس إلی أشکالهم أمیل.(13)
انسان ها متفاوت اند؛ آنها که مشابه هم هستند، با هم متفق اند و مردم به همانندهای خود، تمایل بیشتری دارند.
امیرالمؤمنان (ع) در بخشی از وصیت خود به فرزندشان نیز چنین فرمود:
یا بنی إن القلوب جنود مجندة تتلاحظ بالمودة، تتناجی بها و کذلک هی فی البعض فاذا أحببتم الرجل من غیر سبق الیکم فارجوه، و اذا أبغضتم الرجل من غیر سوء سبق منه إلیکم فاحذروه.(14)
ای فرزندان من! همانا دل های آدمیان، مانند لشکریانی هستند که دور هم جمع شدند؛ بعضی از آنها نسبت به بعضی مودت دارند و این مودت، آنها را به هم نزدیک و صمیمی می کند و بعضی برعکس، به هم بغض دارند. پس اگر احساس کردید که فردی را دوست دارید، بدون این که خیری از او به شما رسیده باشد، پس به او امیدوار باشید. و اگر از فردی بدتان آمد، بدون این که قبلاً از او بدی ای به شما برسد، پس، از او دوری گزینید.
به نویسنده کتاب نهج السعادة، ظاهراً این قسمت حدیث، از هماهنگی تکوینی بعضی از دل ها با دل های دیگر و از انس و الفت بین دو روح متجانس و تنفر و وحشت بین دو روح مخالف، حکایت دارد. این، موضوعی نیست که در اثر معاشرت و خوش رفتاری یا بدرفتاری بین دو نفر ایجاد شود؛ زیرا بر تمایل بعضی افراد به بعضی دیگر و انزجار آنها از افراد دیگر، بدون این که هیچ بدی ای از آنها رسیده باشد، دلالت دارد.
روایات دیگری نیز مؤید آن است، مانند این که پیامبر (ص) فرمود:
الأنفس أجناد مجندة، و إنها لتتشام فی الهوی کما تتشام الخیل فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف.
(15)
در حدیث دیگری می فرمود:
خلق الله الارواح قبل الأجساد بألفی عام، ثم أسکنها الهواء، فما تعارف منها، ائتلف هاهنا، و ما تناکر، اختلف هاهنا.(16)
خداوند، ارواح را در دو هزار سال پیش از خلق اجسام آفرید. سپس آنها را در آسمان، مسکن داد. پس هر کدام از آنها در آن جا با هم، آشنایی ای داشتند، در این جا انس و الفت پیدا کردند و هر کدام در آن جا ناشناس بودند، برای یکدیگر در این جا، با هم اختلاف پیدا می کنند.
به نظر می رسد، گرچه احادیث فراوانی به این هماهنگی تکوینی اشاره دارند، ولی در وصیت نامه امام علی (ع) لزوم هماهنگ شدن با افرادی که محبت آنها در دل ما وجود دارد نیز سفارش شده است. عبارت «پس نسبت به افرادی که دوستشان دارید، امیدوار باشید و از کسانی که از آنها بدتان می آید، دوری گزینید»، از هماهنگی تشریعی حکایت دارد و بر اصل تربیتی توجه به «تجانس روحی» در گرفتن همراه، دوست و همسر دلالت می نماید. بنابراین، در جریان تربیت و بویژه در تربیت جنسی و به منظور همسریابی باید تشابه و تجانس روحی-روانی کسی که می خواهد با او زندگی کند، مورد توجه و بررسی قرار گیرد و بدون آن اقدام به همسریابی ننماید. پیوند زناشویی و ارتباط زن و شوهر، مانند ارتباط دو دوست است. همان طور که دو نفر اگر با هم از نظر روحی، هم سنخ نباشند، نمی توانند به رابطه دوستانه خود ادامه دهند و اگر ادامه بدهند هم، رابطه صمیمانه ای نخواهند داشت. در پیوند زناشویی که در آن، روابط دو فرد باید از تمامی روابط انسانی دیگر، صمیمانه تر باشد، اگر از نظر روحی، شخصیتی، اخلاقی و اجتماعی با یکدیگر، هم سنخ نباشند، رابطه آنها تداوم نخواهد داشت و اگر ظاهراً در کنار هم باقی بمانند، باطناً و روحاً از یکدیگر جدا خواهند بود و این رابطه، یک رابطه مطلوب نخواهد بود.
توجه به همانندی زن و شوهر در شخصیت و ویژگی های روانی، اخلاقی، فکری و معنوی شان، از جمله اموری است که در احادیث زیادی، مورد تأکید قرار گرفته است. احادیث مربوط به کفو بودن، همفکر بودن و رضایت اخلاقی از جنس مخالف
داشتن، توصیه به این اصل تربیتی است. در این جا فقط به یک حدیث اشاره می کنیم که فردی از پیامبر (ص) در این زمینه سؤال کرد و ایشان فرمود:
إذا جاءکم من ترضون خلقه و دینه فزوجوه. فقالوا: یا رسول الله و إن کان دنیاً فی نسبه؟ قال: إذا جاء کم من ترضون خلقه و دینه فزوجوه، إلا تفعلوه تکن فتنة فی الارض و فساد کبیر.(17)
اگر فردی به خواستگاری دختر شما آمد که از دین و اخلاق او راضی بودید، وی را تزویج کنید. پرسیدند: ای رسول خدا! حتی اگر از نظر اصل و نسب، پست باشد؟ پیامبر فرمود: اگر کسی به خواستگاری دختر شما آمد که دین و اخلاق او را می پسندید، او را تزویج کنید؛ که اگر این کار را نکنید، فتنه و فساد بزرگی در زمین به وجود خواهد آمد.
3.اصل ازدواج بر اساس خواست دختر و پسر
سومین اصل بر مبنای نیاز انسان به انس، این است که ازدواج، براساس تمایل و خواسته خود دختر و پسر باشد. از آن جا که هر دختر و پسری، با توجه به ویژگی های روانی اش با دیگری انس می گیرد، میل، احساس و خواست او، اصل مهم در انتخاب همسرش است و نباید والدین و یا افراد دیگر، خواست و احساس خود را بر او تحمیل کنند. فضیل بن یسار، از اصحاب امام محمد باقر (ع) به ایشان عرض کرد:إن لامرأتی أختاً مسلمة لا بأس برأیها و لیس بالبصرة أحد فما تری فی تزویجها من الناس؟ فقال: لا تزوجها إلا ممن هو علی رأیها و تزویج المرأة (التی) لیست بناصبة لا باس به.(18)
همسرم خواهر مسلمانی دارد که دختر فهمیده ای است، و در بصره، کسی که مناسب او باشد وجود ندارد. نظر شما چیست که او را به عقد یکی از مردم عادی، در آورم؟ امام فرمود: جز با فردی که خودش نظر موافقی نسبت به او دارد، او را تزویج نکنید.
این مسئله، در مورد پسران هم صادق است. یکی از اصحاب امام صادق (ع) به ایشان عرض کرد: مادر و پدرم، دختری را برای همسری من انتخاب کرده اند؛ ولی من، دختر دیگری را دوست دارم. با کدام یک از آنها ازدواج کنم؟ امام فرمود:
تزوج التی هویت ودع التی یهوی أبواک.(19)
با آن کسی که او را دوست داری ادواج کن و از آن کسی که پدر و مادرت دوست می دارند صرف نظر کن.
تأکید بر این اصل، از دو جهت است؛ اول این که انسان، با کسی که به او تمایل ندارد، انس پیدا نمی کند؛ دوم این که اجبار انسان به انجام دادن کار، باعث ایجاد نفرت نسبت به آن کار می شود، طوری که فردی دیگر، به فواید و جنبه های مثبت آن ازدواج کرده، از بهترین ها باشد؛ اما چون از روی اجبار بوده، نمی توان با او مأنوس شود، مگر این که به مرور، جنبه اجبار، کم رنگ شود و توجه او به جنبه های دیگر جلب شود، که این اتفاق نیز معمولاً رخ نمی دهد.
پینوشتها:
1.کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص380؛ وسائل الشیعة، ج20، ص13.
2.المحاسن، ص336؛ بحارالأنوار، ج11، ص109.
3.هنر عشق ورزیدن، ص19.
4.همان جا.
5.ر.ک: همان، ص47.
6.همان، ص73.
7.الکافی، ج5، ص320؛ تهذیب الأحکام، ج7، ص403؛ مکارم الأخلاق، ص197.
8.الکافی، ج5، ص321؛ وسائل الشیعة، ج20، ص23.
9.سوره روم، آیه 21.
10.ر.ک:سوره مائده، آیه179.
11.غررالحکم و دررالکلام، ج4، ص532، ح6865؛ میزان الحکمة، ج6، ص3010، ح10227.
12.غررالحکم و دررالکلام، ج4، ص531، ح6863؛ میزان الحکمة، ج6، ص3010، ح10229.
13.بحارالأنوار، ج78، ص92، ح100؛ میزان الحکمة، ج6، ص3008.
14.الأمالی، طوسی، ص595؛ بحارالأنوار، ج42، ص248.
15.نهج السعادة، ج8، ص 254.
16.همان جا؛بحارالأنوار، ج40، ص222.
17.الکافی، ج5، ص347؛ تهذیب الأحکام، ج7، ص394؛ وسائل الشیعة، ج20، ص78.
18.النوادر، اشعری، ص131، ح336؛ بحارالأنوار، ج100، ص378.
19.الکافی، ج5، ص401؛ تهذیب الأحکام، ج7، ص392؛ وسائل الشیعة، ج20، ص293.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}